یک غزل تازه
نه خسته ام ز خراسان آفتاب فروش
نه دل گرفته ام از قمصر گلاب فروش
نه نان سفره ی تبریز را نمک گیرم
نه هیچ تشنه ی مازندران آب فروش
که سر سپرده ی انگور “شاهرود” شدم
به حکم چشم تو ای دختر شراب فروش
چنین که مست و خراب از تو شد به جای شراب
بگو تو را چه دهد شاعر کتاب فروش؟
مرا بِمَست و بخوابان به پاس این همه سال
که خواب میخرم از کولیان خواب فروش!!!

مهرناز
سلام.من بعضی وقتا اینجا میام.
خوشحالم که بعد از یه مدت طولانی آپ کردید اونم با شعر به این زیبایی.
راستی جنگل ابر شاهرود خیلی زیباست!من رفتم!
منتظر شعر های قشنگتون هستم.
فعلا
یاعلــــــــــــی
پیمان
عالی بود دکتر. سلام.
حسین
بعد از ماه ها بروز نکردن وبلاگتون. واقعا غزل بسیار زیبایی بود.
موفق باشید استاد
سارا سادات
سلام…
من خیلی میومودم اینجا ولی ایندفعه بار اول نظر میذارم…ندیده بودمش.
من خیلی از شعراتونو شنیده و خونده بودم ولی جدی بگم خیلی وقتها نمیدونستم شعر شماست…
من شاعر نیستم ولی احساس خیلی خوبی از خوندن شعرهاتون پیدا میکنم…
اجازه میدین لینک کنم تا بقیه هم با این دفتر شعر آشنا بشن…؟
حامد احدی
مثل همیشه خیلی خیلی زیباست .
فقط لطف کن و از شعرات بیشتر تو سایت بذار.
ممنون (:
سودابه
در آسمان رفیقانم اگر جه ماه شدی اما/ خیال خام پلنگ من نشسته است که برگردی. با آرزوی موفقیت برای شما