میخواهم از “عبدالله موحد” _اسطوره ی کشتی ایران بنویسم که دوبار  سیاست گزاران ورزش آمریکا به صورت رسمی دعوتش میکنند که برود بشود سرمربی تیم ملی کشتی آمریکا ، برود بشود برنامه ریز و آموزگار تیم های پایه ی کشتی شان و نمیرود…. وقتی میپرسند چرا ،  میدانی چه جوابی میدهد؟  میگوید نمیخواهم  چیزی به “این ها”  یاد بدهم که بعد  با آن بروند ایرانی ها را  زمین بزنند!

و حال خبر دار میشوم که دو تا فوتبالیست ! برای اینکه نروند در تیمی عربی که از قضا نام مجعولش “خلیج العربی”!!! است بازی کنند از مردم باج میلیاردی خواسته اند وگرنه میروند و بازی میکنند!!!

و من مانده ام حیران که برای دانستن معنی بعضی واژه ها آیا واقعا لازم است به فرهنگ لغت مراجعه کنیم؟؟؟ ها؟؟؟ مثلا همین “پفیوز”!      movahed

شعری از “عبدالوهاب البیاتی” با ترجمه ی امیرحسین الهیاری

“یافا! نعود الیک مع الحصاد و مع السنونو

و الربیع و مع الرفاق العائدین من المنان و السجون

و مع الضحی و القبرات و

مع الامهات…”

آه سرزمین “یافا”!

در گاهِ فصل درو همراهِ پرستو و بهار

همراه دوستانی که از تبعید و زندان باز میگردند

همراه میانه ی فراخ پیش از ظهر و چکاوک هایش

و همراه مادرانم

روزی به سوی تو باز خواهیم گشت…

چند کلمه _ غیر پیچیده_! در باب “غزل پست مدرن”

بازار  “بحث” پیرامون  “غزل پست مدرن”  بازار  گرمی است  که البته گرمای خود را بیش از هر چیز و پیش از هر چیز مدیون   این دوست گرامی بنده  مهدی موسوی است _ چنان که ماهیتش را _!  و این بحث ها  و مقاله پراکنی ها  و جنگها ی زرگری  خوب یا بد  موافق یا مخالف  در کل به نفع جریانسازان این نوع از غزل است و امیدوارم  هرگز از کثرت و تکرر بحث ها ننالند که در هر صورت به نفعشان تمام میشود!

نقد هایی که بیشتر ماهیت “تعریف” دارند و تعریف  زمانی ضرورت می یابد که نویسنده در ناخودآگاه خود  به ماهیت _اصالت ماهیت_ موضوع  شک داشته باشد!. پس اگر سعی در اثبات چیزی هست بهترین کار   ارئه ی نمونه های موفق و درخور و قابل قبول از آن چیز است  خصوصا در هنر_ که این نمود برجسته تر میشود_. کسی که اصرار بر پیانیست بودن خود دارد بیاید بزند!!! دیگر چه حاجت است به نوشتن مقاله های  پرطمطراق  کم سر و ته  و این جنگ ها  که تنها سودشان  تکرار  شدن “اسم ” دوستان در فضای مجازی است؟؟؟

بنده  ناقد  جریان “پست مدرن” نیستم و نمیگویم این را قبول ندارم  چون احمقانه است رد چیزی که “هست” و به هر حال  چندین شاعر  پرکار   و  نکته دان مملکت  دارند  عمرشان را به شنا در این جریان میگذرانند.  هیچ وقت هم نیازی ندیدم به اینکه مقالاتشان را _ جز چند مورد _ بروم و بخوانم. نمونه شعرهایشان را خواندم.   همین…! مابقی میماند  ” ادا های ادبی ”  که ما اهلش نیستیم!!!.. از همینجا هم به مهدی موسوی   درود  میفرستم به خاطر دوستی و شعر و عشق…

…………..همین!

بچه های ابهر  بخوانند :

“فرهاد ” بود و ما سر ” هادی” نداشتیم!

ارشاد  بود  و ما غم شادی  نداشتیم!!!

وقتی  که ” صادق نظری ”  کار  مینوشت

کاری به کار  اکبر رادی  نداشتیم!

تهران به روی صحنه ی خود هر کسی که داشت

ما جز “حسین جزء جوادی ” نداشتیم!

جانا  اگر  “حسن قره ی کاظمی” نبود

ما سازهای فوتی  و بادی نداشتیم

هر چند مدتی است گران میدهد به ما

“مهران” اگر نبود  قنادی نداشتیم!

جز ” نقدلو ” که معجزه ی عیش و نوش بود

افراد سمبلیک  و نمادی  نداشتیم

دلتنگ  دوستان دگر  گر نمیشدیم

در دل نه تنگی و نه گشادی  نداشتیم

دانی که پیش از این ز چه احوال   خوش نبود؟

چون  پیش از این  ” مجید مرادی ”  نداشتیم…!!!