این بار هم…

این بار هم  ستاره  پرستیدند

جای  خدا  مناره پرستیدند
وقتی که حرف تازه ، غریب افتاد

تشبیه و استعاره پرستیدند
موسی بیا که گاو پرستانت

گوساله را دوباره پرستیدند
تنها به یک نگاه … رها کردند

تنها به یک اشاره…پرستیدند
هستند اندکی که تو را جای_

_مردانِ مردواره! پرستیدند

 

مردان عاشقی که خداشان را

با کفش های پاره پرستیدند

 

از کتاب “عقاب قله یوشان”
چاپ اول ۱۳۸۴ و چاپ دوم ۱۳۹۱

آشیان…

هنوز مانده به وادی هفتخوان برسی

هنوز مانده به پایان داستان برسی

هلا! برادر هر جایی ام ! نسیم سحر!_

_که مانده تا که چنان شاعرت به جان برسی_

_سلام من به عقابان بی قفس برسان

اگر به شهر بعید پرندگان برسی

درود! ای نِیِ گل داده در صبوری من

چه سینه ها که تو باید به دادشان برسی

برقص زورق زیبا!چقدر مشتاقم

که تا کرانه ی این درد بیکران برسی

مگر شکسته و خسته در این کرانه ی درد

به من به آرش بی تیر و بی کمان برسی

سراب کو چک عمر مرا به یاد آور

اگر به چشمه ی جادوی جاودان برسی

تو هم در آخر این قصه عاقبت ای کاش

کلاغِ در به در من  به  آشیان برسی….

 

از کتاب “عقاب قله یوشان”  چاپ اول ۱۳۸۴ و  چاپ دوم ۱۳۹۱

سیمین بانو…

عکس را هشت سال پیش، گرفته اند… سیمین بهبهانی در ابتدای این کتاب برایم نوشت: “برای امیرحسین الهیاری که شعرش بسیار پر محتوا و زیباست و غزل نو را آبرو میبخشد!!!”

خوشحالم کرد…! همین!  و یادم داد که به کوچکتر ها و کمترین ها هم حال باید داد …!  او استاد من شد…

پس درود بر استاد!

 

غزلی ازکتاب “عقاب قله یوشان” که نخستین کتاب من است، چاپ شده در نشر روشن مهر ۱۳۸۴

و تجدید چاپ شده در ۱۳۹۱

این غزل را در شبی سرودم که بهروز منزوی عزیز تماس گرفت و خبر در گذشت
حسین منزوی را داد…

بکش دوباره به پیشانی اش  تفنگِ بزرگ!

بزن به ریشه ی خورشیدی اش  کلنگِ بزرگ!

به   سرشکستنت آری  رسیده است ، این بار

علامتِ نزدن نیست  مرگ  سنگ بزرگ

به افتخار شما مینوازد آن سو ها

به گردن شتر لوک مرگ  زنگ بزرگ

کنون تن تو و آن بی کرانِ دریایی

زمین کجا تو کجا ؟ نازنین! نهننگ بزرگ!

در آن  نه روز و نه شب ، بی زمانِ دور از دست

میان حیرت آیینه ها، درنگِ بزرگ_

_خدا به قصد نوازش نشسته شانه به دست

بلندِ روشن خاکستری! قشنگ بزرگ!

تهمتن من اسیر شغاد عقربه ها

میان حفره ی شش سو شکست، جنگ بزرگ

سیاه شد همه ی طاق آسمان  انگار

رسید قصه ی رنگین کمان  به رنگ بزرگ

برای چیده ماه آمدی و آخر کار

تو  هم  که پنجه به خالی زدی پلنگ بزرگ