زندگی
زندگی سگی است که غروب برفی سه شنبه ی دی ماه از گورستانی در شهرستان میگذرد…. …
شوربای پنتاتونیک!!!
وابستگی اقتصادی ، وابستگی فرهنگی می آورد و وابستگی فرهنگی فاجعه است! آن هم برای ملتی که به شدت نیازمند حد اقل یک دست آویزِ پذیرفتنی است برای این که بتواند بی دغدغه ی از دست رفتن ارزش های قومی اش، خود را به عنوان …
آقای عزیز…
آقای عزیز! البته که” آدم” آزاد است هر کاری بکند، هر حرفی بزند، هر شعری بگوید و هر جا که دلش خواست برود آن را بخواند و برای هر کس و “ناکس”، عنایت داری؟ اصلا یکی میخواهد برود در مستراح و آفتابه را بردارد و …
عزیز من…
عزیز من! باد را اگر هر شب از این غربال کهنه ی جادو بگذرانم اگر تکه های کوچک ستاره را از آن بگیرم اگر جرقه های کوچک شهاب را از آن بگیرم اگر عطرکوچک گیسوی پریان دشتستانی را از آن بگیرم اگر گل های کوچک …
هوچی گری…
ساختن دشمن های خیالی !!! و درگیر شدن با آن ها و مرز بستن و سنگر گرفتن و لا جرم دادن پاسخ های دندان شکن !!! ابزاری است قدیمی برای ابراز وجود شاعرکان و البته اقدامی است تبلیغی در جبران آنچه که عقب ماندگی از …
خداحافظ …
“به کی سلام کنم ؟” این عبارت مرا یاد شما می اندازد بانو سیمین دانشور!!! پس بگذارید به خودتان سلام کنم. سلام بانو سیمین دانشور، بانوی سیاهپوش، ولی من این بار سلام نکردم، تردید دارم ، تجربه های تلخ مادر تردید هستند، و تردید نمیگذارد …
وای…
چه غزل ها که به ده نان جوین بنشینند چه قصاید که به صد سکه ی زر برخیزند!!! وای از این مغبچگان نیست که هایی زده اند “وای” روزی است که پیران هنر برخیزند!!!! …
راضیم به رضایت…
چه خوانده ای که ملایک نشسته اند به پایت؟ چه داده ای که گدایان نمیکنند رهایت؟ قصیده بر لب و در کف پیاله آمده پیداست ز سفره های تو بویی شنیده است گدایت! بگو چه راز عظیمی در آستان تو جاریست که میشوند هوایی پرندگان …
آرایش خورشید…
روزهایی که از “کوروش یغمایی” پر بود… …
همسرایی با سعید بیابانکی…
ظهر ها حدود ساعتی که من به خواب میروم مقارن ساعتی است که معمولا شاعران از خواب بیدار میشوند!هنوز چشم گرم نکرده ام که گوشی زنگ میخورد، صدای گرم و لهجه ی شیرین سعید بیابانکی است ، مکالمه کوتاه است اما حاصلش ردو بدل کردن …