دعوت…
دعوت دلتنگتم میون شبایی که نیستی،ایکاش اینهمه به تو عادت نداشتم من بودم اون پرنده ی بی آشیون ولی ، هرگز به آسمون تو دعوت نداشتم چیزی شبیه گم شدنت توحریر مه، مثل نفس کشیدن من با بخار و دود آغاز قصه زیرهمین گنبد کبود، …
تن ابری تو…
تن تو ابری شده این دفه باز مثل تنم رعد و برقی میشه وقتی به تنت دس میزنم! قسمتِ مردِ تو کِرمش دیگه ابریشمی نیست نمیخوام پیله ی بدبختیمو دورت بِتَنَم مثل پروانه که تاوانشو پس داده به مرگ حالا این مورچه ها دارن به …
یاد داشت های کوچک بیمارستان
“یاد داشت های کوچک بیمارستان” اثر تازه ی من است شامل صد یادداشت کوتاه که به زودی از سوی نشر روشن مهر منتشر خواهد شد. “بیست و یک”…….. دوست داشتنی است خاطر اگر در آرامش باشد آرامش اگر از عشق باشد عشق اگر به کمال …
چای ، رندانه به فنجان می ریخت….
به آیدین آغداشلو چای، رندانه به فنجان میریخت طرح تکراری لبخندم را آن سوی پنجره می نوشیدم جمعه ی برفی اسفندم را برف می خواند: “جهان میگذرد سرد و سنگین وسپید، اما تو فخر من هیبت من (بهمن) باش!پسرم میشنوی پندم را؟” آب نالید:”دوصد …
به زودی دو کتاب…
“تنها این را برای تو نوشته ام مریم” مجموعه چهل نامه کوتاه عاشقانه نشر روشن مهر “چشم های قهوه ای تو” مجموعه بیست جمله ی کوتاه عاشقانه نشر روشن مهر …
تیتراژ پایانی “نیمروز”
به همت بهترینِ این روزها ، سید علی ضیا ، مجری توانا و با آینده ترانه ای از من با صدای بابک جهانبخش و گیتار جناب ویسانلو تیتراژ پایانی “نیمروز” شد. عاشقم کن تا بیفتم عشق کشف اتفاقه! وحشت از دوری ندارم فاصله یعنی علاقه!! …
یک غزل تازه
نه خسته ام ز خراسان آفتاب فروش نه دل گرفته ام از قمصر گلاب فروش نه نان سفره ی تبریز را نمک گیرم نه هیچ تشنه ی مازندران آب فروش که سر سپرده ی انگور “شاهرود” شدم به حکم چشم تو ای دختر شراب فروش …
یک رباعی به یاد تو!
غمخانه یکی! درد یکی ! سوز یکی! از آن همه ات به ما بیاموز یکی پایان حدیث آسمان اینگونه است دیروز دوتا پرنده امروز یکی…….. …
نقدی بر عقاب قله یوشان
این متن را سالار عبدی گرامی ، منتقد خوب شعر معاصر با لطف بی پایانی که دارد بر کتاب عقاب قله یوشان نوشته است که عین متن ایشان بی کم و کاست در اینجا آورده میشود و با سپاس دوباره از او… عقاب قلّه …
روزگار سپری شدهء مردم سالخورده!!!
…و این دل هیچگاه از جذبه جادویی تو تهی مباد!!!! یک چشم به” زیور” داری و یک چشم به” مارال “، دل به” گل محمد” میدهی و پشت میکنی به خنجر” بابقلی بندار”…. بعد در را میکوبند!!! منتظر “سامون” هستی…”سامونِ بدخشِ کلخچان” اما در را …