………………………همان پرنده که بسیار میتواند زیست!
به نام آن که در این “کار” می تواند زیست به شهر هفتم عطار می تواند زیست به نام قصه ی ما _آن که خواجه می فرمود همیشه بر سر بازار می تواند زیست_ مجال بین دو بوسه است زندگانی و عشق در این دقایق …
…………………………….. می رود چه کند؟
تو در میانه ی اغیار می روی چه کنی ؟ غم تو در دل اغیار می رود چه کند ؟ غرض نمودن امر قبیح مداحی است وگرنه شعر به دربار می رود چه کند ؟! …
…………..همین!
بچه های ابهر بخوانند : “فرهاد ” بود و ما سر ” هادی” نداشتیم! ارشاد بود و ما غم شادی نداشتیم!!! وقتی که ” صادق نظری ” کار مینوشت کاری به کار اکبر رادی نداشتیم! تهران به روی صحنه ی خود هر کسی که داشت …
زندگی
زندگی سگی است که غروب برفی سه شنبه ی دی ماه از گورستانی در شهرستان میگذرد…. …
شوربای پنتاتونیک!!!
وابستگی اقتصادی ، وابستگی فرهنگی می آورد و وابستگی فرهنگی فاجعه است! آن هم برای ملتی که به شدت نیازمند حد اقل یک دست آویزِ پذیرفتنی است برای این که بتواند بی دغدغه ی از دست رفتن ارزش های قومی اش، خود را به عنوان …