…. مرا ببوس
چون سرو در میانِ سرودت مرا ببوس چون عشق با تمامِ وجودت مرا ببوس آوازی از ” نهفت ” بر آور خدای را ! آن گاه در فراز و فرودت مرا ببوس برخیز و گر دگر طلبت خونِ سرخِ ماست ای مرگ با لبانِ کبودت …
……… چه آرزوی بعیدی است شهریار شدن
به دم کشیدن و تب کردن و بخار شدن به آتشی که درافکنده ای دچار شدن بیا که تابِ جوانان به جانِ پیران نیست مرا دگر چه به این گونه بی قرار شدن ؟ کنون خزانِ خوشی میهمانِ تقویم است چه حاجتی است به بارِ …
……خوش باش همین!سوده و آسوده برادر
خوش باش ! همین ! سوده و آسوده برادر خوش باش که تا بوده همین بوده برادر تاریخِ پریشانِ تو سهراب کُشان بود ای دامنِ دستانِ تو آلوده برادر دیگر ز فلک چشم چه داری که برآید آوازی از این سینۀ فرسوده برادر؟ از پای …
………. ندانم که چند و چونم چیست
حکایت تو که می سوزد از درونم چیست ؟ شراره ای که درآمیختی به خونم چیست ؟ لبان سرخ تو ای نوبهار می دانند که حالِ گونۀ تب دارِ لاله گونم چیست ! حدیثِ تیشه و فرهاد گیرم افسانه است حدیثِ نقشِ تو بر لوحِ …
……………………….. روزگار شطرنجی
گلِ دو رنگیِ این روزگار شطرنجی ! حریفِ نازک و نامهربان و نارنجی ! اگر نهفته شوی از نسیم ، دلگیری و گر شکفته شوی از بهار ، می رنجی ! تنِ تو چیست در آن سوی بیم دریاها ؟ _ جزیره ای که در …
………….. هرگز نرسیدند به سهراب دواها
ای آیه که ختمند به ” نونِ ” تو چراها ای باب اجابت شدن کلِ دعاها زنگار فراموشی و تردید گرفته است آورده ام این آینه را پیش تو شاها ! شرمنده ام ای چشم تو آهوی ختایی شاهان ختا پیشه ببخشند خطاها من بلبل …
…………. یک غزل از پری خوانی
جانا که گوشه گوشه جگر داده ای به باد ! دل بسته ای در آتش و سر داده ای به باد ! در هر کجا ز قصۀ عشقت روایتی است از ماجرای خود چه خبر داده ای به باد ؟ تا در میان بسوزی و …
…… نقد غزلی از کتاب پری خوانی توسط شاعر گرامی جناب مهدی شکری
[Forwarded from مهدی شکری منزوی] خوانشی بر غزل ۸ از مجموعه ی پری خوانی سروده ی امیرحسین الهیاری به راه فرصت از گردِ خیال افکنده ای دامی پری خوانی ست کز غفلت کنی در شیشه ساعت را..بیدل غزل مذکور در زمره ی غزلهای مردف دفتر …
………….. و اما غزلی دیگر از پری خوانی
ای جنبشت به قاعده ، ای چرخشت به گاه ای از بهارِ باغِ تنت ما فقط نگاه دیگر بپوش پنجره را پرده دار عشق ! ما را شبی خوش آمده بدرود ای پگاه ! یک لحظه سر به سینۀ پیراهنت ببر بگذار تا منیژه به …
………. غزلی دیگر از پری خوانی
افسونی و بسیار پَری در تو پدیدار جِن در شبِ جادوییِ چشمانِ تو بیدار چشمان تو آمیخت به هم جنّ و پری را آمیخت به هم شورِ پری خوان و پری دار زنهار ز افسون پریخانۀ چشمت بسم ا… از این جنزده در لحظۀ دیدار …