راضیم به رضایت…
چه خوانده ای که ملایک نشسته اند به پایت؟ چه داده ای که گدایان نمیکنند رهایت؟ قصیده بر لب و در کف پیاله آمده پیداست ز سفره های تو بویی شنیده است گدایت! بگو چه راز عظیمی در آستان تو جاریست که میشوند هوایی پرندگان …
از خواب گران خیز الا کوچک جنگل…
استقبال غزلی از سعید بیابانکی: بر جاده عمودند وتر های زیادی “یعنی ره عشق است و خطر های زیادی”! تاریخ نهاده است کلاهی به سر من وانگه به کلاهم زده پرهای زیادی ای مام وطن! از پسرت روی مپوشان مادر! پسرت داشت پدرهای زیادی! …
گریه کنم…
تو “شانه” باشی و من بی قرار گریه کنم تو “سینه” باشی و من داغدار گریه کنم گرفته باشم و بگشایی ام به لبخندی گرفته باشی و من زار زار گریه کنم که شاعری کنمت سوگوار و در غزلم دو بار نام تو باشد دو …
منتشر شد…
دو کتاب همزمان منتشر شد که شامل چهل نامه و بیست جمله ی کوتاه عاشقانه اند. تنها این را برای تو نوشته ام مریم! و چشم های قهوه ای تو ناشر : روشن مهر …