آشیان…
هنوز مانده به وادی هفتخوان برسی هنوز مانده به پایان داستان برسی هلا! برادر هر جایی ام ! نسیم سحر!_ _که مانده تا که چنان شاعرت به جان برسی_ _سلام من به عقابان بی قفس برسان اگر به شهر بعید پرندگان برسی درود! ای نِیِ …
دعوت…
دعوت دلتنگتم میون شبایی که نیستی،ایکاش اینهمه به تو عادت نداشتم من بودم اون پرنده ی بی آشیون ولی ، هرگز به آسمون تو دعوت نداشتم چیزی شبیه گم شدنت توحریر مه، مثل نفس کشیدن من با بخار و دود آغاز قصه زیرهمین گنبد کبود، …
تن ابری تو…
تن تو ابری شده این دفه باز مثل تنم رعد و برقی میشه وقتی به تنت دس میزنم! قسمتِ مردِ تو کِرمش دیگه ابریشمی نیست نمیخوام پیله ی بدبختیمو دورت بِتَنَم مثل پروانه که تاوانشو پس داده به مرگ حالا این مورچه ها دارن به …
چای ، رندانه به فنجان می ریخت….
به آیدین آغداشلو چای، رندانه به فنجان میریخت طرح تکراری لبخندم را آن سوی پنجره می نوشیدم جمعه ی برفی اسفندم را برف می خواند: “جهان میگذرد سرد و سنگین وسپید، اما تو فخر من هیبت من (بهمن) باش!پسرم میشنوی پندم را؟” آب نالید:”دوصد …
به زودی دو کتاب…
“تنها این را برای تو نوشته ام مریم” مجموعه چهل نامه کوتاه عاشقانه نشر روشن مهر “چشم های قهوه ای تو” مجموعه بیست جمله ی کوتاه عاشقانه نشر روشن مهر …