ای جنبشت به قاعده ای چرخشت به گاه! ای از بهار باغ تنت ما فقط نگاه…! دیگر بپوش پنجره را پرده دار عشق ما را شبی خوش آمده بدرود ای پگاه یک لحظه سر به سینه ی پیراهنت ببر بگذار تا منیژه به بیژن کند …
به یادت نوشتند تاریخ غم را به نامت گشودند خوان کرم را به جز دست مولاییت کس نشاید که برهم زند سفره های ستم را قلمبارگان زر و زور و تزویر که حرمت شکستند نون و قلم را شکمبارگانی که پر کرده بودند ز مردارها …
میخواهم از “عبدالله موحد” _اسطوره ی کشتی ایران بنویسم که دوبار سیاست گزاران ورزش آمریکا به صورت رسمی دعوتش میکنند که برود بشود سرمربی تیم ملی کشتی آمریکا ، برود بشود برنامه ریز و آموزگار تیم های پایه ی کشتی شان و نمیرود…. وقتی میپرسند …
شعری از “عبدالوهاب البیاتی” با ترجمه ی امیرحسین الهیاری “یافا! نعود الیک مع الحصاد و مع السنونو و الربیع و مع الرفاق العائدین من المنان و السجون و مع الضحی و القبرات و مع الامهات…” آه سرزمین “یافا”! در گاهِ فصل درو همراهِ پرستو و …
بچه های ابهر بخوانند : “فرهاد ” بود و ما سر ” هادی” نداشتیم! ارشاد بود و ما غم شادی نداشتیم!!! وقتی که ” صادق نظری ” کار مینوشت کاری به کار اکبر رادی نداشتیم! تهران به روی صحنه ی خود هر کسی که داشت …
وابستگی اقتصادی ، وابستگی فرهنگی می آورد و وابستگی فرهنگی فاجعه است! آن هم برای ملتی که به شدت نیازمند حد اقل یک دست آویزِ پذیرفتنی است برای این که بتواند بی دغدغه ی از دست رفتن ارزش های قومی اش، خود را به عنوان …