………. غزلی دیگر از پری خوانی
افسونی و بسیار پَری در تو پدیدار جِن در شبِ جادوییِ چشمانِ تو بیدار چشمان تو آمیخت به هم جنّ و پری را آمیخت به هم شورِ پری خوان و پری دار زنهار ز افسون پریخانۀ چشمت بسم ا… از این جنزده در لحظۀ دیدار …
…………..غزلی از کتاب پری خوانی
برای خلوتِ آغوش تو دلم شده تنگ مرا ببر به تماشای خویش شهرِ فرنگ ! تو رنگِ عشقِ بزرگِ منی که بعد از تو حنای هیچ زنی پیش من ندارد رنگ تو روحِ وحشیِ آن جنگلی که می خوانند شبی برهنه در اعماق او هزار …
………. میانِ حلقه ی آغوشِ مهربانت….
شراره از دل ما می کشد زبانه به سر بیا که می زند این آتش شبانه به سر چو موج سر به سر سنگ می زنم وقتی _ _ که دست می دهد آن حال عاشقانه به سر میان حلقۀ آغوش مهربانت باز مرا بگیر …
…….. غزلی از پری خوانی
غزل شماره صد و هفت مرا هوای دوبیتی نیست ، غزل برای تو می خوانم من آن نِیَم که فرو پوشند ، ردای طاهرِ عریانم ! هلا شهنشه حیلت کار ، مرا به ” نای ” خودم بگذار که غیر عشق نمی بینم ، ز …
….. سلام بر حیدربابا به چاپ دوم رسید
هنوز برایش کاری نکرده بودم، جایی نفرستاده بودم ، به دوستی هدیه نداده بودم ، خودش حرکت میکند و میرود، چاپ اولش تمام شد و تقاضا چنان است که چاپ دومش هم همین دو سه ماه آینده تمام میشود لا شک . برای من که …
……….. نه از ردی مددی
غزل شماره چهارده چه روزگار بدی شد چه روزگار بدی نه همّتی ز همایی نه از ردی مددی به هیچ می رسم از این محاسبات گران چه می شماریَم ای جان که نیستم عددی اسیر جذبۀ تصویر توست واَرنه نبود بدونِ ماهِ تو دریا دچار …
………………..زبان و شعر
بحث “زبان” ، بحث تمام شعر است . زبان، همه چیز شعر است و سطح آن و ساختار و مهندسی و گزینش کلمات آن . امیدوارم روزی اصحاب ِ شعر _سراینده و مخاطب_ ، از این بحث مبتذل زبان کهنه و نو ، زبان دیروز …
……….بندهایی از سلام بر حیدربابا
حیدربابا! چشــــمۀ تو پر آب تا گـل به ســلامتش بنوشـــد آن جا که هزار چشمه چون اشک از چشمِ چمن تو را بجوشد آن گاه “بولاغ اوتی” شـناگر ، رخــسارۀ چشمـــــه را بپوشد در چَـهـچَـهِ فوج فوج گنجشک انگار که از تو صحبتی هست وان …
غزلی از پری خوانی
چقدر گرمی آغوش تو فشردن داشت چقدر سینه ات ای یار سر سپردن داشت زمان ،شبیه نفس های عاشقانۀ من که در هوای تو دم می زنم شمردن داشت قمارِ عشق عزیزان هماره باختنی است چه ناشیانه زلیخا هوای بردن داشت ! چو گل همین …