…….آهو
آه ! ای صاحب گیسوی پریشان آهو ! چشم های تو شده حسرتِ میشان آهو ! به خرامیدن و دل بردن از اینجا بگذر نَفَسِ دشتِ غزل های پریشان آهو ! به خرابی همه درگیر تصاویر تواند شاعران ، شیشه گران ، آینه کیشان آهو …
……….بندهایی از سلام بر حیدربابا
حیدربابا! چشــــمۀ تو پر آب تا گـل به ســلامتش بنوشـــد آن جا که هزار چشمه چون اشک از چشمِ چمن تو را بجوشد آن گاه “بولاغ اوتی” شـناگر ، رخــسارۀ چشمـــــه را بپوشد در چَـهـچَـهِ فوج فوج گنجشک انگار که از تو صحبتی هست وان …
غزلی از پری خوانی
چقدر گرمی آغوش تو فشردن داشت چقدر سینه ات ای یار سر سپردن داشت زمان ،شبیه نفس های عاشقانۀ من که در هوای تو دم می زنم شمردن داشت قمارِ عشق عزیزان هماره باختنی است چه ناشیانه زلیخا هوای بردن داشت ! چو گل همین …
…………. غزلی از کتاب پری خوانی
غزل شماره هفده هوا ، هوای تن توست پارۀ هوسم ! چگونه بغض گلوگیر می شوی نفسم ؟ منی که یک تنه مجنون شهر خود بودم که ” هر چه ” بی تو کمم بود و ” هیچ ” با تو بَسم ! هزار گونه …
…….. در غرفه ی نشر قطــره با شماییــــــــــــــــــــــــم
پری خوانی و سلام بر حیدربابا و سلامت در شاهنامه …. …
……… سلامت در شاهنامه به نمایشگاه رسید!
سلامت در شاهنامه، به نمایشگاه کتاب امسال رسید . در نشر قطره منتظر شما هستیم. …
……..غزلی از پری خوانی
غزل شماره هفتاد و هفت به سینه بار غمی دارم شبیه داغ پسر سنگین زمان برای تغزل دیر ، قدم برای سفر سنگین جوانی دگرم را در تن تو یافته ام امّا پدر برای کشیدن پیر ، پسر برای پدر سنگین ! سوار و اسب …
………….
غزل شماره دویست و بیست و سه کدام را بپذیرم ؟ دو چشم گریانت ؟ زبانِ شعله ورت یا لبانِ بریانت ؟! پری تو هستی و من با هزار حیله گری برون کشیده ام از قصّۀ های پریانت ! تو خود به اوج جنون می …
………… هنر مبتذل
جماعت مبتذل ، جامعه ی مبتذل می سازند و جامعه ی مبتذل جز هنر مبتذل نمی زاید و نمی پذیرد و نمی خواهد. و “هنرِ مبتذل” در ذات خود متناقض است، اجتماع نقیضین است و لاجرم محال . چنین مفهوم پارادوسیکالی! ناگزیر از ویرانی است. …
……… غزلی از کتاب پری خوانی
غزل شماره چهل و یک تو خون عشقی و خون می شود تو را جگرم بر این کجاوه کجا می روی ؟ کجا جگرم ؟! در این میانه چه ها رفت و کارها کردند بلی ! ولی همگان با دلم تو با جگرم هوا به …