جماعت مبتذل ، جامعه ی مبتذل می سازند و جامعه ی مبتذل جز هنر مبتذل نمی زاید و نمی پذیرد و نمی خواهد. و “هنرِ مبتذل” در ذات خود متناقض است، اجتماع نقیضین است و لاجرم محال . چنین مفهوم پارادوسیکالی! ناگزیر از ویرانی است. ویران میشود در دم. در لحظه ی تولدش میمیرد و “ما جماعت” نمی دانیم و دل در این میت بسته ایم و در هوایش نفس تازه می کنیم و چشم داریم رودکی ثانی از دل این جنازه چنگ زنان برخیزد.