شعر خوانی من در محضر حضرت علامه استاد شفیعی کدکنی
…….. غزلی از پری خوانی
غزل شماره صد و هفت
مرا هوای دوبیتی نیست ، غزل برای تو می خوانم
من آن نِیَم که فرو پوشند ، ردای طاهرِ عریانم !
هلا شهنشه حیلت کار ، مرا به ” نای ” خودم بگذار
که غیر عشق نمی بینم ، ز چشم روزن زندانم
از آفتاب خبر داری ؟ دروغ گویم اگر ، آری
دروغ گویم اگر هم نه ، فقط همین که نمی دانم
عقاب خون جگرم کَاز درد ، دمی نظر نکنم زی تیر
پَرِ من است که آن صیّاد ، نشانده بر تَگِ پیکانم
چو دل نیاورم اندر کار ، فلک نمی کشدم افسار
به راه بادیه بسپارید ، به ساربان حُدی خوانم
ندیده می برمش با خویش ، که دست عشق به عیّاری
نهاده محمل لیلی را ، شبی میان دو کوهانم
….. سلام بر حیدربابا به چاپ دوم رسید
هنوز برایش کاری نکرده بودم، جایی نفرستاده بودم ، به دوستی هدیه نداده بودم ، خودش حرکت میکند و میرود، چاپ اولش تمام شد و تقاضا چنان است که چاپ دومش هم همین دو سه ماه آینده تمام میشود لا شک . برای من که ابدا اهل شامورتی بازی های معمول نشر کتاب نیستم و ای بسا که دشمنش هم هستم این مساله بسیار عجیب است و البته جالب و خوشحال کننده. و نکته ی عجیب تر اینجاست که حتی در زادگاهم “ابهر” هم از این کتاب استقبال شده گویا!!!
……….. نه از ردی مددی
غزل شماره چهارده
چه روزگار بدی شد چه روزگار بدی
نه همّتی ز همایی نه از ردی مددی
به هیچ می رسم از این محاسبات گران
چه می شماریَم ای جان که نیستم عددی
اسیر جذبۀ تصویر توست واَرنه نبود
بدونِ ماهِ تو دریا دچار جزر و مدی
خدا ! به بد دلی ما ببخش و خوبی کُن
که پیش ذاتِ کریمان چه خوبی و چه بدی
تو خود سزای خودی هیچ نیست لایق تو
مگر چنین احدی را سزا بود صمدی
همین که روز دگر صورِ عشق بنوازند
به رقص می بریَم با ترانه ای ابدی
پری خوانی_قطره