جماعت مبتذل ، جامعه ی مبتذل می سازند و جامعه ی مبتذل جز هنر مبتذل نمی زاید و نمی پذیرد و نمی خواهد. و “هنرِ مبتذل” در ذات خود متناقض است، اجتماع نقیضین است و لاجرم محال . چنین مفهوم پارادوسیکالی! ناگزیر از ویرانی است. ویران میشود در دم. در لحظه ی تولدش میمیرد و “ما جماعت” نمی دانیم و دل در این میت بسته ایم و در هوایش نفس تازه می کنیم و چشم داریم رودکی ثانی از دل این جنازه چنگ زنان برخیزد.
نوروزتان پایدار
نوروزتان شاد
……… غزلی از کتاب پری خوانی
غزل شماره چهل و یک
تو خون عشقی و خون می شود تو را جگرم
بر این کجاوه کجا می روی ؟ کجا جگرم ؟!
در این میانه چه ها رفت و کارها کردند
بلی ! ولی همگان با دلم تو با جگرم
هوا به سر هوسی داشت با نسیم تنت
چه کرد بوالهوسِ مستِ بی هوا ، جگرم؟!
به یاد چشم تو شال ستاره می پوشد
به یاد زلف تو پیراهنِ عزا جگرم
بهار گونۀ گلرنگِ لاله زار ! بگو _
_ به خونبهای تو جانم قبول یا جگرم ؟
که بر جبین پریشانی تو می بینم
به نینوا کشدت عشق ، بینوا جگرم !
لبی نهادی و شب در میانه حیران بود
هزارخوشۀ پروین تو را فدا جگرم !
لبی نهادی و خورشید وار بوسیدی
چنان که از لبم آتش گرفت تا جگرم
پری خوانی_ قطره
……….. غزلی از کتاب پری خوانی تقدیم به بانو فاطمه زهرا (س)
غزل شماره سیصد و سی و سه
ربیعِ اوّل و ثانی تو ای هماره ربیع
شکوه فصلِ گُلت را همه فصول ، مطیع
دلیل خلقت افلاک را ، دلیلِ نشاط
اَلا تو دختر معراج ، ای شفیقِ شفیع
گلاب آن گُل سر بر کشیده از تاریخ
قَرار و رفعتِ احوال آن رسولِ رفیع
تویی که همسرِ تفسیرِ انشراح مبین
تویی که لیلی مجنون سینه های وسیع
اَلا تو امّ بلا ، امّ سید الشهدا
صدیقه الشهدا ، مادرِ مقام منیع
همان کسی که ز میزان کربلا دادند
مقامِ نامِ بشر را به نامِ او ترفیع
چه فتنه ها که عرب با تبارِ عشقِ تو کرد
حکایتِ غمِ حیدر حکایتی است فجیع
مرا ز روز سریع الحساب بر تو دخیل
که در کفِ تو سَبُک می شود حساب ، سریع
بر آن سرم که مرا بادِ غم نخواهد برد
چنین که خاکم و خود را سپرده ام به بقیع
پری خوانی_قطره