به نام آن که در این “کار” می تواند زیست
به شهر هفتم عطار می تواند زیست
به نام قصه ی ما _آن که خواجه می فرمود
همیشه بر سر بازار می تواند زیست_
مجال بین دو بوسه است زندگانی و عشق
در این دقایق فرار میتواند زیست
***
خدا همان که سر چوب پاره سرخ کند!
خدا فقط به سر دار می تواند زیست
کدام سینه عیار پاکباز مگر
در این جماعت طرار می تواند زیست؟
به بال بال خروسان خانگی تن داد
همان که تا سر دیوار می تواند زیست!
و یا که پر به پر آفتاب داده دو روز
جهان گرفته به منقار می تواند زیست!!
ویا شبیه همان ” گندزاد گول گدا”
همان پرنده که بسیار می تواند زیست !!!
عقاب قله یوشان_امیرحسین الهیاری_ نشر روشن مهر_ چاپ اول ۱۳۸۴_ چاپ دوم ۱۳۹۱