منظومه تازه منتشر شده امیر حسین الهیاری با عنوان حیدر بابا سلام کاملترین ترجمه از جاودانه «حیدربابا»ی شهریار است. در مقدمهی این کار به تشریح ویژگیهای منحصربهفرد حیدربابا پرداخته شده و راز جاودانگی این شعر در ریشههای فولکلور آذربایجان، بایاتیها و ادبیات عاشیقی جستوجو شده است.
برای این کار بیش از صد کلیدواژه از حیدربابای یک و دو، در بیش از پانزده هزار ابیات کاوش و از هرکدام نمونههایی ذکر شده است. در تعلیقات این اثر، بند بند ترجمهی مذکور، با نُه ترجمهی پیش از این، مقایسه و نکات لازم تذکر داده شدهاندابا
بندی از کتاب “سلامت در شاهنامه”
اگر چه سرانجامِ تلخِ ضحاکِ ، آغاز شیرین فریدون است اما از آن سال های
تنگنا و شوربختی که بر مردم ایران زمین به واسطه ی سلطه ی ضحاک رفت نمی
توان به سادگی گذر کرد و گذشت. داستان ضحاک به روشنی نشان می دهد که حکومتِ
یک روانِ ناسلامت و رنجور تا چه حد می تواند برای جامعه ، محلِ گزند و
آسیب باشد. داستان فریدون اما که پس از ماجرای ضحاک گفته می شود امکان
موازنه و قیاسی ناخودآگاه و البته ناگزیر را میان حاکمیت انسان “سلامت” و
“ناسلامت” به نیکی فراهم می آورد و از این جهت بسیار جای کنکاش و کاوش
دارد.
سلامت در شاهنامه_بزودی از نشر قطره
………….
غزل شماره دویست و بیست و سه
کدام را بپذیرم ؟ دو چشم گریانت ؟
زبانِ شعله ورت یا لبانِ بریانت ؟!
پری تو هستی و من با هزار حیله گری
برون کشیده ام از قصّۀ های پریانت !
تو خود به اوج جنون می بری مرا ، کافی است _
_ شرابِ وسوسه جاری شود به شریانت
که مادیانی و توفان کنی چو بگذاری
به شور عشوه گری سر به دوشِ نریانت !
شناس چشمۀ نوشی که چشم ما هرگز
ندیده تشنه در این دشت های عریانت
به پیچ و تابم اگر می بری تو آن رودی
که رو به ساحلِ آرامش است جَریانت
پری خوانی_قطره
………… هنر مبتذل
جماعت مبتذل ، جامعه ی مبتذل می سازند و جامعه ی مبتذل جز هنر مبتذل نمی زاید و نمی پذیرد و نمی خواهد. و “هنرِ مبتذل” در ذات خود متناقض است، اجتماع نقیضین است و لاجرم محال . چنین مفهوم پارادوسیکالی! ناگزیر از ویرانی است. ویران میشود در دم. در لحظه ی تولدش میمیرد و “ما جماعت” نمی دانیم و دل در این میت بسته ایم و در هوایش نفس تازه می کنیم و چشم داریم رودکی ثانی از دل این جنازه چنگ زنان برخیزد.