شعرهایی در مایه ی افشار…………………..

روزنامه ی جام جم
امروز
صفحه ی ۸
نقد کتاب پری خوانی
امیرحسین الهیاری در «پری‌خوانی‌»اش در مفهوم واقعی تغزل می‌کند
شعرهایی در مایه افشار
شعر، جوهره هستی و هستی، جلوه‌ای از زیبایی و وجود است. شاعر واقعی کسی است که از هماهنگی، زیبایی و یگانگی جهان هستی و وجود بهره گرفته، با نیروی خلاقه، اصالت دراکه و صداقت مداقه در پرتو روان و عاطفه زلال خود به پدید آوردن مرثیه‌ای از وجود در نمودار شعر رو می‌آورد و درون، جان و ضمیر خود را در مجموعه‌ای از واژه‌ها، ترکیب‌ها و تصویرهای شاعرانه می‌دمد و زیباترین مرتبه انسانی را به وجود می‌آورد؛ مرثیه‌ای که می‌تواند «غزل» باشد. غزلی که می‌تواند غبار از دل و جان بزداید و غم از درون و روان آدمی دور کند و او را در هستی نو شاد نگاه دارد.
معنی واژه «غزل» را عشقبازی و حدیث عشق و عاشقی کردن دانسته و عاشقانه‌بودن سخن را شرط نخست این گونه شعر و میزان مطالب آن برشمرده‌اند. آنچه غزل را از دیگر گونه‌های شعری زبان فارسی مشخص و ممیز گردانیده، رقت و لطافت بیانی، سرودوارگی، تغنی‌کردنی و نغمگی و دل‌انگیزی آن است؛ یعنی چیزی که معنی و مضمون عشق حقیقی را در پیوند انسان و عرفان وصف می‌کند؛ از این رو، غزل در دو قلمرو انسانی و عرفانی معنی پیدا می‌کند: آنجا که تنها سخن از انسان است و آنجا که فقط معشوق حقیقی خداست. پس غزل یا خصلت و نسبت انسانی دارد یا ربانی. عشق هم یا زمینی و طبیعی است یا عرفانی و الهی. مجموعه غزل «پری‌خوانی» در این میان خصلتی انسانی و زمینی دارد و شاعر آن از عشق، حس و حال، شور و شوق هستی، بی‌پیرایه سخن گفته است: «از موج پریشان‌تر و از باد رهاتر/ از خاک صمیمی‌تر و از ماه بلاتر/ … برگرد که در عشق نیابی دگر از من/ تنهاتر و رسواتر و انگشت‌نماتر.» (غزل: ۱۰۶) شاعر در غزل‌های خود در جهانی سرشار از شور و مستی، دلدادگی و بی‌پروایی و شیدایی حضور دارد و لحظه به لحظه به انسان، خاک، آفتاب و ماه پیوسته است و در کالبد واژه‌های رنگارنگ گزیده و ترکیب‌های وصفی و اضافی جمله‌های شعر خود مانوس و محسوس شده است و به این ترتیب، عبارت‌های شوق‌انگیز و صورت‌های خیال وهم‌آمیز و لحن‌های آهنگین و حالت‌های شاعرانه دلنشین در قالب غزل‌های مقفا و مردف بسیار جاافتاده‌اند:
«زنهار از آن حرفی که در قلبت نهان باشد/ حرف غزل همواره باید بر زبان باشد/ با عشق آرامم مکن، ای بوسه‌ات باران!/ بگذار کوهم تا ابد آتش‌فشان باشد. (غزل: ۲۰۵)
با این که زبان شاعر در این غزل‌ها سنتی و ساده است گیرایی، روانی و روح‌انگیزی ویژه‌ای‌ دارد. هر غزل این مجموعه، زیر چیرگی قافیه و ردیف‌های ساده و مرکب و وزن و تجانس آوایی واژه‌ها و تعبیرهای اجزای تصویرهای شاعرانه است. هرچند که شاعر از واژه‌ها و اصطلاحات و آرایه‌های ادبی کهن بهره جسته، در نهایت در همنشینی کلی اجزای سازنده بافت غزل، کاربرد و معنی تازه‌ و تلقی ویژه‌ای به آنها بخشیده است:
«افتادگان را یاد کردی آفرین عشق/ درماندگان را شاد کردی آفرین عشق/ ای شاه عشق‌آباد ترکستان ما را/ آباد کردی، داد کردی، آفرین عشق/ قیس از تو مجنون، گشت و لیلا صحبتی بود/ فرهاد را فرهاد کردی، آفرین عشق» همان‌گونه که می‌بینیم شاعر، لابه‌لای متن غزل‌های خود به تناسب موضوع و مفهوم، اسطوره‌ها، نام‌ها، اشاره‌های تاریخی و قهرمانان عشقنامه‌های قدیمی را با مهارت برای تاکید و تکمیل درونمایه غزل‌هایش به کار برده و گنجینه‌ای از واژه‌‌ها، تلمیحات و تعبیرهای عاشقانه زبان فارسی را در هریک گنجانیده است.
تاثیرپذیری شاعر از دو شاعر نامدار زبان فارسی ـ سعدی و حافظ ـ بسیار است؛ اما این بسیاری، موجب بی‌‌مایگی و ناچاری شاعر نشده است و شاعر به‌درستی از پس اقتباس‌ها و اقتضاهای ادبی و بهره‌گیری بجا و بموقع از شگردها و سنت‌های ادبی بزرگان شعر و ادب فارسی برای تکمیل و تعمیق معنی و مفهوم غزل‌های خود برآمده و نشان داده که شاگردی برحق و وظیفه‌شناس و قدردان است: «غلام حلقه به‌گوش کلام سعدی باش/ اگر بناست شوی در غزل غلام کسی.» یکی از برجسته‌ترین هنر یا بهتر بگوییم هوشیاری و مهارت شاعر در غزلسرایی‌اش، زنده نگاه‌داشتن طبیعت زبان خود است. قافیه و ردیف‌های غزل این شاعر، چه ساده، چه مرکب و چه اسمی و چه فعلی، افزون بر معنی‌آفرینی و راهگشایی، با کشش آوایی خود و تکرار هجاها، صامت‌ها و مصوت‌ها، آهنگ و ترنم کلام شاعر را سرشار کرده و توان آرایش زبانی و افاعیل عروضی و گنجایش کارکرد وزنی را در بازتاب طبیعت صدای شاعر ماندگار کرده و در تکمیل وزن بحر و ایجاد قرینه یا درونمایه غزل‌ها، ‌همخوانی به وجود آورده است. البته این ویژگی ساختاری در ردیف‌های مرکب بیشتر نمود پیدا کرده است.
«فروختی ما را» (غزل: ۲۴۴)‌، «مرا به تو داد» (غزل: ۱۸۳)‌، «از این می‌سوزم» (غزل: ۱۵۰)‌ و «به هم تکیه می‌کنند» (غزل: ۱۲۹)‌. حقیقت این است که این حالت‌های ترکیبی قافیه و ردیف، در آخر، دایره تصویرهای مجازی و تعبیرهای کنایی کلام شاعر را گسترش داده و راه خواننده را برای رسیدن به درونمایه غزل کوتاه‌تر می‌کند. خوشبختانه تعداد ردیف‌های ساده و مرکبی که حشو و مخل اصل بیت شعر باشند، کم است و این نشان می‌دهد که شاعر به التزام ردیف و قافیه در سرودن غزل‌هایش توجه خاص داشته است. البته پیشینه این‌گونه رفتار خلاقانه را در غزل‌های سیدحسن غزنوی، سنایی و محمد بلخی (مولوی)‌ و دیگر شاعران سده‌های گذشته زبان فارسی دیده‌ایم و اینان کوشیده‌اند تا از این راه، موسیقی و آهنگ کلام شاعرانه خود را از نظر ظاهری و آوایی در پیوند دایره معنایی و گستره موضوعی غزل‌هایشان متنوع‌تر، مترنم‌تر و تاثیرگذار‌تر کنند.
به نظر می‌رسد شاعر با دستگاه‌های موسیقی و گوشه‌های آنها بیشتر آشنایی دارد؛ این را می‌توان در انتخاب وزن‌ها، بحرها و تداعی‌های دستگاه‌های هفتگانه موسیقی ایرانی با کمی دقت حس کرد. شاعر خود به این نکته اذعان داشته است: «آه! شعر سپید مغرورم ‌/‌ به تو نزدیک و از غزل دورم ‌/‌ ضرباهنگ عاشقانه شکست ‌/‌ زیر پای تو ماند سنتورم ‌/‌ دل به عشاق داده‌ام اما ‌/‌ دلکشی می‌کشد به ماهورم.» (غزل: ۲۱۵)‌
به هر روی، امیرحسین الهیاری شاعری است سودایی و سودای او غزل است و شعر و غزل او، تغنی تن و جان‌. ساختن و سرودن ۳۵۰ غزل در ده سال کار ساده و آسانی نیست. پری‌خوانی‌های این شاعر پر است از تداعی‌های عاشقانه و ادیبانه و فضای غزل‌های او متفاوت، متنوع و مطنطن است و این می‌رساند که شاعر واژه‌ها را خوب می‌شناسد و تصویرهای شاعرانه او از ژرفای جان متلاطم و روح متعالی او برخاسته است و همه این قابلیت‌ها به سبب داشتن پشتوانه فرهنگی و دانش بدیعی به نسبت لازم اوست که نوعی حس و حال و روح ماهوی شاعرانه‌ای را در خواننده ایجاد می‌کند: «مرد باید غزل از عشق بخواند که شود/ شهر بیدار و شب آشفته و ماه آبستن.» (غزل: ۲۴۳)
عبدالحسین موحد / نویسنده و پژوهشگر