آه ! ای صاحب گیسوی پریشان آهو !
چشم های تو شده حسرتِ میشان آهو !
به خرامیدن و دل بردن از اینجا بگذر
نَفَسِ دشتِ غزل های پریشان آهو !
به خرابی همه درگیر تصاویر تواند
شاعران ، شیشه گران ، آینه کیشان آهو !
مگر از حسن و جمال تو چه دیدند که باز
زده ای مُهر مگو بر لبِ ایشان آهو !
زان که بر کارگه دیده کشیدیم تو را
چه کشیدیم ز بیگانه و خویشان آهو !
” پَسِ ” این معرکه خوش تر ، که فقط سنگ بلاست
که بسی خورده به پیشانی ” پیشان ” آهو !
پری خوانی_قطره