……….. پری خوانی _ و من شر حاسد اذا حسد

سکوتِ پاره ای حضرات دوستان را درباره کتاب “پری خوانی” درک می کنم!
همیشه خار و خسی در برابرند مرا
که چون شکفته شوم خیره بنگرند مرا
من آن تبسّمِ تلخم که ناکسانِ رفیق
دمی به روی مبارک نیاورند مرا !
مرا به عشق چه حاجت مرا به بوسه چه کار؟
بگو به داغ و مصیبت بپرورند مرا
چنین که مِیمَنه شعر است و قلب و مِیسره شعر
ردانِ قافیه میرانِ لشگرند مرا
به شور و جوش و خروشم نگر ، نه آن رودم
که بس به زورَقکی سفله بگذرند مرا !
شبیه شب پره گانند پیشِ جلوۀ تو
تمامِ شب ، پریانی که در بَرَند مرا
تو زنده می کنی از عشق تا بمیرانی
که هم شراب و شرنگت به ساغرند مرا
مرا چه چشم ز مردانِ شوخِ کنعانی است
زنانِ عاشق مصری برادرند مرا !
خوشا که روی به خورشیدِ شهریار آرم
هزار سایه اگر سایۀ سرند مرا

امیرحسین الهیاری_ پری خوانی_ قطره

استاد مشفق کاشانی درگذشت. دریغ و تاثر. متن نامه ای که ایشان برای چاپ نخست کتاب “آن حرف دگر” ، برای بنده نوشته بودند را در اینجا می آورم. درود بر آن روان پاک.

1111
محضرِ شاعر مبتکر وهنرمند جناب آقای امیرحسین الهیاری
با سلام و درود،
خاطر مبارک را مستحضر می دارد که در چند ماه اخیر مجموعه ارزشمند “آن حرف دگر” اثر ماندنی آن عزیز، مونس شبهای تنهایی من بوده است و اگر بگویم بارها وبارها سطر به سطر آن را خوانده و با دریافت نکات تازه و بکر که از طبع زلال شما در واقعه جانگدازکربلا با این همه ترکیبات تازه وبدیع وتصاویر جاندار و خیال انگیزسرچشمه گرفته، بهره ها برده ام ودر پای این نخل تناوری که با اشک و آه پرورده شده است از بن دندان و ژرفای جان گریسته ام سخن به گزاف نگفته ام.
کمتر مجموعه ای را درباره حادثه طف دیده ام که تا این حد ارادتمند را تحت تاثیر قرار داده باشد. گواه این مدعی مقدمه جامع و زیبایی است که استاد فرهیخته و بی همتا، حضرت بهاء الدین خرمشاهی با اعجاز و ایجاز به قلم آورده و همانند کتیبه ای بر دیباچه آن حرف دگر می درخشد و با این ترتیب ذهن و زبانم به غیر از تحسین چه میتواند بگوید و یا بنویسد؟از خداوند بزرگ توفیق هر چه بیشتر آن عزیز را مسئلت دارم، چنین باد و چنین تر.
با احترام
مشفق کاشانی

از پری خوانی……….

با این همه رعنایی ، بر بام چو باز آیی
چشم از تو چه بردارم ، ای ماهِ تماشایی
از سدره یکی بلبل ، آواز دهد فَادخُل !
منزلگه ابرار است ، این جنّتِ مأوایی
در خاطره رخشیده است ، از مِهر تو خورشیدی
در آینه گسترده است ، از لطفِ تو دریایی
همواره نکو رویان ، انگشت نما گردند
باری است گران آری ، بر دوش تو زیبایی
ای حادثۀ لولاک ، در خلقتِ این افلاک
جز نام عزیزت نیست ، در خلوت طوبایی
خوش باد که همچون ذکر ، همواره به لب داریم
آن نام تبارک را ، در عینِ تعالایی
از رحمتِ دلبندش ، وَاز لطف خداوندش
این بنده نخواهد ماند ، در غربت و تنهایی

پری خوانی , امیرحسین الهیاری , نشر قطره