……… غزلی از کتاب پری خوانی

غزل شماره چهل و یک

تو خون عشقی و خون می شود تو را جگرم
بر این کجاوه کجا می روی ؟ کجا جگرم ؟!
در این میانه چه ها رفت و کارها کردند
بلی ! ولی همگان با دلم تو با جگرم
هوا به سر هوسی داشت با نسیم تنت
چه کرد بوالهوسِ مستِ بی هوا ، جگرم؟!
به یاد چشم تو شال ستاره می پوشد
به یاد زلف تو پیراهنِ عزا جگرم
بهار گونۀ گلرنگِ لاله زار ! بگو _
_ به خونبهای تو جانم قبول یا جگرم ؟
که بر جبین پریشانی تو می بینم
به نینوا کشدت عشق ، بینوا جگرم !
لبی نهادی و شب در میانه حیران بود
هزارخوشۀ پروین تو را فدا جگرم !
لبی نهادی و خورشید وار بوسیدی
چنان که از لبم آتش گرفت تا جگرم

پری خوانی_ قطره

……….. غزلی از کتاب پری خوانی تقدیم به بانو فاطمه زهرا (س)

غزل شماره سیصد و سی و سه

ربیعِ اوّل و ثانی تو ای هماره ربیع
شکوه فصلِ گُلت را همه فصول ، مطیع
دلیل خلقت افلاک را ، دلیلِ نشاط
اَلا تو دختر معراج ، ای شفیقِ شفیع
گلاب آن گُل سر بر کشیده از تاریخ
قَرار و رفعتِ احوال آن رسولِ رفیع
تویی که همسرِ تفسیرِ انشراح مبین
تویی که لیلی مجنون سینه های وسیع
اَلا تو امّ بلا ، امّ سید الشهدا
صدیقه الشهدا ، مادرِ مقام منیع
همان کسی که ز میزان کربلا دادند
مقامِ نامِ بشر را به نامِ او ترفیع
چه فتنه ها که عرب با تبارِ عشقِ تو کرد
حکایتِ غمِ حیدر حکایتی است فجیع
مرا ز روز سریع الحساب بر تو دخیل
که در کفِ تو سَبُک می شود حساب ، سریع
بر آن سرم که مرا بادِ غم نخواهد برد
چنین که خاکم و خود را سپرده ام به بقیع

پری خوانی_قطره

………………. غزلی دیگر از کتاب پری خوانی

غزل شماره دویست و هفتاد و چهار

زن می رسد با حوله ای از عشق بر شانه
بر ماسه ها گویی صدف پوشیده دردانه
ای زن چه توفان با تنت داری که در پایت
از جای بر می خیزد این دریای دیوانه ؟
دانای این کار است و می داند چه خواهد کرد
با ما بِدین رهپوییِ آرام و سلّانه
در حیرتم دیگر ز جانِ ما چه می خواهند
در ساحلِ دورِ خزر بُت های فرغانه
فرهاد و من افسانه های باقیِ عشقیم
جز عشق مَردُم از چه می سازند افسانه ؟
نارنج زارش را طمع بیش از تماشا نیست
مستیم و دیوانه که ما را می برد خانه ؟
شاعر ! خرابی باز و آسان تر توانی کرد
با این خرابی ماه را دعوت به ویرانه
بانوی دریا ! عشقبازی چانه می خواهد
منّت خدا را شاعران رندند و پر چانه

پری خوانی_قطره_ امیرحسین الهیاری

…………. غزلی از پری خوانی

به شاعرانۀ دارالشراب معتقدم
به مادرانۀ امّ الکتاب معتقدم
به خوابگاه زلیخا به بوسه های هوس
به یوسف تو ، به تعبیر خواب معتقدم
به سرفرازی و پستی ، به نیستی _ هستی
به وقت بی شب و بی آفتاب معتقدم
تن تو منقلبِ مستیِ گلاب و حریر
به انقلاب حریر و گلاب معتقدم
اگر تویی پری مهربان دریا ها
به گیسوانِ پریشانِ آب معتقدم
و گر تویی غزل غیب گوی رویا ها
به فالِ حافظِ مست و خراب معتقدم
” تو دست گیر شو ای خضر پی خجسته که من ”
به آسمان شدید العِقاب معتقدم