…………. غزلی از کتاب پری خوانی

غزل شماره هفده

هوا ، هوای تن توست پارۀ هوسم !
چگونه بغض گلوگیر می شوی نفسم ؟
منی که یک تنه مجنون شهر خود بودم
که ” هر چه ” بی تو کمم بود و ” هیچ ” با تو بَسم !
هزار گونه جنون در میانه رفت و نشد
به ماهِ لیلیِ دیر آشنای خود برسم
کنون ز سینۀ من سر بدُزد ! می ترسم
که گیسوان تو آتش بگیرد از نفسم !
میان باد ، نگهبان لاله بودم و حال
کنار لاله گرفتار فتنه های خَسَم
منم پرندۀ ناکام و بی سرانجامی
که هر گشودن آغوش می شود قفسم

امیرحسین الهیاری_ پری خوانی_ نشر قطرهIMG_1515میرحسین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.