…………………. غزلی و خبری

#سفیر_فرهنگی_انجمن_ام_اس_شدیم
.
.
.
۲_
حیلتِ سودابه است مکرو فسونم
دایه ی تبدیلِ شیرِ عشق به خونم!
روی چنان لاله سرخ کرده ام اما
داغ ببینی چو بنگری به درونم
هر که مرا دید دل برای تو سوزاند
هر که تو را دید شد گواه جنونم
بی خودم از خویش و بس ز خود خبرم نیست
خلق بپرسند از لبِ تو که چونم
راه ندادی مرا چو مِـی به حرم شیخ!
خواجه نینداختی ز خانه برونم!
می رسم از دردِ پیچ و تاب به پرتاب
همچو فلاخن ز حدِّ خویش برونم
قامتِ ما گرچه کژ نمایدت ای دوست
چون نگری حُلّه هاست بار هیونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.