……..غزلی از پری خوانی

غزل شماره هفتاد و هفت

به سینه بار غمی دارم شبیه داغ پسر سنگین
زمان برای تغزل دیر ، قدم برای سفر سنگین
جوانی دگرم را در تن تو یافته ام امّا
پدر برای کشیدن پیر ، پسر برای پدر سنگین !
سوار و اسب و خبر هرسه رسیده اند و پریشانند
قرار و تاب ندارد اسب ، سوار خسته ، خبر سنگین
بدون فلسفه می باید به مرگ خویش بیندیشم
که درک فلسفۀ مرگ است برای فکرِ بشر سنگین
قلم به دست نمی آید مگر که عشق بفرماید
که جز قلم همه بار آید به دست اهل هنر سنگین
تو را هزار شتر با اشک به دوش قافله می بردند
اگر زبان تو شیرین بود نبود بار شِکَر سنگین !
هزار عشوۀ حیلت بار ز سینۀ تو بریزد یار
چه فتنه ها که به سر دارد نجیبِ ساکتِ سرسنگین !
سیاوشم که به دلپاکی سبک برآیم از این پیکار
وَگر شرارت سودابه به پا شود چو شرر سنگین
سَرِ مغازله هست امّا توان این که بسوزم نیست
که آتشی تو به لب داری که می زند به جگر سنگین

پری خوانی_ نشر قطره _ امسال در نمایشگاه در غرفه ی نشر قطرهIMG_1516

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.