غزل شماره چهل و یک
تو خون عشقی و خون می شود تو را جگرم
بر این کجاوه کجا می روی ؟ کجا جگرم ؟!
در این میانه چه ها رفت و کارها کردند
بلی ! ولی همگان با دلم تو با جگرم
هوا به سر هوسی داشت با نسیم تنت
چه کرد بوالهوسِ مستِ بی هوا ، جگرم؟!
به یاد چشم تو شال ستاره می پوشد
به یاد زلف تو پیراهنِ عزا جگرم
بهار گونۀ گلرنگِ لاله زار ! بگو _
_ به خونبهای تو جانم قبول یا جگرم ؟
که بر جبین پریشانی تو می بینم
به نینوا کشدت عشق ، بینوا جگرم !
لبی نهادی و شب در میانه حیران بود
هزارخوشۀ پروین تو را فدا جگرم !
لبی نهادی و خورشید وار بوسیدی
چنان که از لبم آتش گرفت تا جگرم
پری خوانی_ قطره