………کشتند یارانِ موافق بیم را در من

کشتند یاران موافق بیم را در من
هرگز نمی بیند فلک تعظیم را در من
بر دارِ گردن این سر از ما نیست از عشق است
با چشمِ خود بنگر سرِ تقدیم را در من
نیمی ز خلقت آب ونیمی دیگر آتش بود
آن نیم را در تو نهاد این نیم را در من
آن گونه می سوزم که از بتخانۀ چشمت
روزی بیندازند ابراهیم را درمن
در مکتب آن شب عین و شین و قاف می گفتی
دیوانه کردی عین و لام و میم را در من
باد بهارانی که خواهی زد ورق با عشق
فصل پریشانی از این تقویم را در من

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.