گریه کنم…

تو “شانه” باشی و من بی قرار گریه کنم

تو “سینه” باشی و من داغدار گریه کنم

گرفته باشم و بگشایی ام به لبخندی

گرفته باشی و من زار زار  گریه کنم

که شاعری کنمت سوگوار و در غزلم

دو بار نام تو باشد  دو بار گریه کنم

خدای را به من ای خوب روزگار بگو

چقدر از بد این روزگار گریه کنم؟

به یمن عشق خدا قسمتم کند که شبی

بگیرمت نفسی در کنار  گریه کنم

3 دیدگاه دربارهٔ «گریه کنم…»

  1. سلام
    آقای اللهیاری چراجواب نمیدین؟!!!!!!!!!
    الان هممون منتظر جوابتونیم ولی شما اصن عین خیالتون نیست…
    روز اول ک جوابمو دادین گفتم شما بابقیه فرق میکنین ولی….
    نوشتتون هم خیلی قشنگه
    یاعلــــی

  2. سلام دوست شاعرم
    بسیار عالی بود این غزل
    مثل بقیه ی کارهایی که از شما خواندم
    بابت هر دو کتابتان که لطف کردین و هدیه به من دادین ، بسیار سپاسگزارم
    این نشانی خانه ی من است
    خوشحالم می کنین اگر قدم بر چشم های این خانه بگذارین … 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.