………… تصنیف غم نواز

تصنیف غم نواز با شعری از امیرحسین الهیاری ، آهنگ از علی قمصری، اجرا : بهرخ شورورزی و علی قمصری
“مفهوم مطلق یار ”

ای با تو جان بشکوه! ای با تو دل به قرار!
مصداقِ بارزِ دوست! مفهومِ مطلقِ یار!
در چشمِ خسته ی من ، عکسِ تو را که گرفت؟
کِی لایقِ تو شدند آیینه های غبار؟
کوهی به شانه ی ما ، بر شانه های تو برف
داغی به سینه ی ما، بر سینه ی تو انار
گیسوی روشنِ تو ، نبضِ روایتِ ماست
خوش میزنی غمِ ما دستی نبرده به تار
با چند بوسه ی تر خواهد نشست شرر؟
پرسیدی و به جواب، بوسیدمت که هزار

……… درباره الکتاب ادونیس و ترجمه آن

آشنایی با ادونیس و آثارش –چه شعر و چه پژوهش–؛ ما را برابر شاعری قرار می دهد که در شعر معاصر فارسی نظیری برایش نداریم.

و حتّی اگر بتوان برای تک تکِ آثار شعری یا پژوهشیِ او،نمونه های مشابهی را در ادبیاتِ ایران سراغ گرفت؛ بی شک ما هیچ کتابی نداریم که به لحاظِ فرم و ساختار و زبان پیچیده و رمزآلود و مهم تر از این ها، پیوستگی شاعرانه با تاریخ و ارائه ی کارنامه ای مبسوط از سرگذشت تلخ شاعرانِ سَلَف، بتواند حتّی  به الکتابِ ادونیس نزدیک شود.

کتابی که همه ی این ها است و ای بسا که بیش از این هاست.

کتابی که همزمان،داستان سلوک و سفرهای متنبی است.

کتابی که قهرمانی به نام متنبی دارداما فراتر از سرگذشت­نامه ی اوست.

الکتاب،کتاب شعری است که فرا شعر است و اثری تاریخی است که نگاهی فرا تاریخی دارد.ادونیس،الکتاب را در فصیح ترین حالت زبانی خود نوشته است.

اصل نخستین در بحث پیرامون شعر بودن یا نبودن یک متن، ادبّیت آن است. امروزه ظهور استعدادهای اندک و حضور کسانی که هویت گمشدۀ خود را در شاعر بودن جستجو می کنند باعث شده فضایی در شعر و به عنوان شعر آفریده شود که ماهیتش با اصل “شعر” در تناقض است. لذا به اعتقاد بنده پیش از هر گونه داوری ، باید ابتدا در برابر متنی که پیش روست ایستاد و از خود پرسید : این متن آیا به راستی شعر است؟

……………………………….. عمو مرشد!

سر طاقی شیکستست و…

درِ زورخونه بستست و…

دلای مردا خستست و…

دیگه حال کسی خوش نیست …

عمومرشد ته جاده …

تو گود غربت افتاده …

نه میل مونده نه کباده …

نفس هست و نفس کش نیست …

عمو مرشد تو پاشوره … داره پاهاشو میشوره …

مریدش نیست … مرادش نیست …

کلاش افتاده از کله اش … کجا افتاده؟

…. یادش نیست !

عمو مرشد کجان مردات؟……….

همه رفتن به باد عشقی!

سبیلت کو عمو مرشد؟……….

اونم رفته که بیاد عشقی!

سرای سرسری موند و کلاهای گشاد عشقی!

داری میری ؟ علی یارت! غلامم ! زت زیاد عشقی …!!

 

امیرحسین الهیاری شهریور ۱۳۸۵