…………..همین!

بچه های ابهر  بخوانند :

“فرهاد ” بود و ما سر ” هادی” نداشتیم!

ارشاد  بود  و ما غم شادی  نداشتیم!!!

وقتی  که ” صادق نظری ”  کار  مینوشت

کاری به کار  اکبر رادی  نداشتیم!

تهران به روی صحنه ی خود هر کسی که داشت

ما جز “حسین جزء جوادی ” نداشتیم!

جانا  اگر  “حسن قره ی کاظمی” نبود

ما سازهای فوتی  و بادی نداشتیم

هر چند مدتی است گران میدهد به ما

“مهران” اگر نبود  قنادی نداشتیم!

جز ” نقدلو ” که معجزه ی عیش و نوش بود

افراد سمبلیک  و نمادی  نداشتیم

دلتنگ  دوستان دگر  گر نمیشدیم

در دل نه تنگی و نه گشادی  نداشتیم

دانی که پیش از این ز چه احوال   خوش نبود؟

چون  پیش از این  ” مجید مرادی ”  نداشتیم…!!!

زندگی

زندگی

سگی است

که غروب  برفی سه شنبه ی دی ماه

از گورستانی در شهرستان    میگذرد….

شوربای پنتاتونیک!!!

وابستگی اقتصادی ، وابستگی فرهنگی می آورد  و وابستگی  فرهنگی  فاجعه است! آن هم برای ملتی که به شدت نیازمند حد اقل یک دست آویزِ پذیرفتنی است برای این که بتواند بی دغدغه ی از دست رفتن ارزش های قومی اش، خود را به عنوان یک ملت واحد  در چارچوب  مرزهای جغرافیایی  ببیند و بپذیرد. و به خاطر درک این نیاز است شاید  که متفکرین و فرهیختگان جامعه  کمابیش  مساله ی “هنر ملی” را مطرح کرده و به چالش کشیده اند.

از سوی دیگر  این مساله  که تربیت هوش و گوشِ موسیقایی ما برمیگردد به دوران کودکی مان و رابطه ی عمیق دارد با آن چه در گذشته به گوشمان خورده _ یا به خورد گوشمان داده اند!_ قضیه ی اثبات شده ای است. و همین طور است سطح سلیقه ی ما در انتخاب و درک آن آوایی که خواسته به آن گوش میسپاریم و یا در طول روز  ناخواسته  از شنیدنش ناگزیر میشویم.

با دانستن به این موارد و نیز عنایت به توانایی عجیب و غریب موسیقی در حمل و نقل بار سنگین فرهنگ ملت ها  ،  حال این سوال پیش می آید که : چیست آن چه امروز می شنویم؟

فارغ از بحث  نزول فزاینده ی کیفیت و سطح انواع موسیقی وطنی و گستردگی نباید ها و حد و مرزهای موهوم و نامعینی که هست ،  موسیقی چینی  فاجعه ای است که امروز تمام وسعت گوش موسیقایی ما را گرفته است!

کودکی که در روروئک  نشسته و با فشار یک دکمه ، هر بار آهنگی تازه با  ملودی و هارمونی چینی میشنود. همان آوایی که از گلوی تمام اسباب بازی های موجود در بازار بر می آید! چیزی شبیه زنگ اغلب تلفن ها و ملودی های بسیاری از گوشی های همراه و نیز آهنگ های انتظار و در آشپزخانه از حنجره ی ماشین های لباسشویی و ظرفشویی به علامت پایان کارشان ! و شاید در بسیاری از آسانسورها و حتی آهنگ اخطار دهنده ی دنده عقب بعضی از نیسان ها ! موسیقیِ آغاز ، میانه و پایان بسیاری از فیلم ها و سریال های رسانه ی ملی را هم به آن اضافه کنید تا فهرست فاجعه تکمیل تر شود!

بله! این گونه است که وابستگی اقتصادی و  وادادگی فرهنگی! دارند این شوربای پنتاتونیک را ناخواسته به خورد ما میدهند.

و  در شرایطی که به هزار و یک دلیل مردم هر روز دارند  موسیقی خوب را کمتر و کمتر  میشنوند ما مینشینیم و برای موسیقی ملی مان _ که نداریم! _ و موسیقی وطنی و سنتی مان که به رایگان مشغول از کف دادن ان هستیم  سوگنامه و دستورنامه مینویسیم و بعد با حذف برنامه آموزش موسیقی _ساز _ جهانی از دانشگاه ها داریم خودمان را آماده میکنیم که سهم فرهنگی مان را از موسیقی جهان بگیریم!  پس بگذار بشکنیم قلک مان را و گل و شیرینی بخریم برای استقبال  از موسیقی و فرهنگ چینی ها به فرودگاه برویم که از هر چه بگذری سخن “دوست”  خوش تر است!