راضیم به رضایت…

چه خوانده ای که ملایک نشسته اند به پایت؟

چه داده ای که گدایان نمیکنند  رهایت؟

قصیده بر لب و  در کف پیاله آمده  پیداست

ز سفره های تو بویی شنیده است  گدایت!

بگو چه راز عظیمی در آستان تو جاریست

که میشوند هوایی  پرندگان به هوایت

هزار غصه سر آمد، امید هست که شاید

هزار  غصه ی دیگر سر آورم به سرایت

ملال، دوریِ یار است… از ملال چه پرسی؟

دگر ز حال  چه پرسی؟ که زنده ام به دعایت

مدار چشم رهایی  ز آهوان  گرفتار

تو دامن برکاتی  نمیکنیم  رهایت!

چه مِهرها که نجستی،  چه عقدها که نبستی

چه عقده ها که گشودی  به دست عقده گشایت ا

گر که هدیه ی جان را ز عاشقان بپذیری

بگو که پر شود این بار  مشهد از شهدایت!

خوشا که حق ولا  را به ناکسان نسپاری

به گوش غیر نیفتد  ز حلقه های ولایت

به این قلم که ز دولتسرای  لطف تو دارم

بر آستانه نشستم نوشتم از تو  برایت! ب

ه سنگ خورده سبویم، ذگر تو را چه بگویم؟

دگر هر آنچه تو خواهی  که راضی ام به  “رضا”یت

امیرحسین الهیاری

از خواب گران خیز الا کوچک جنگل…

استقبال غزلی از سعید بیابانکی:

 

بر جاده عمودند وتر های زیادی

“یعنی ره عشق است و خطر های زیادی”!

تاریخ نهاده است کلاهی به سر من

وانگه به کلاهم زده پرهای زیادی

ای مام وطن! از پسرت روی مپوشان

مادر! پسرت داشت پدرهای زیادی!

دنیا سپر انداخته در پیش تو ، زاین رو

“افتاده در این راه سپرهای زیادی”

یکبار دگر توسعه و مهر و عدالت

اخبار وطن داشت خبرهای زیادی:

تا خرخره چون دانه فرو رفتن در گِل

با شوقِ نشستن به ثمرهای زیادی

اخبارِ…به سرتاسر روح بشریت

اخبارِ…نهادیم اثرهای زیادی

در جاده تبدیل انرژی چو انیشتین

از “ماده” رسیدیم به نر های زیادی

دیروز گرفتند اگر روغن ما را

دیشب کره دادند به کر های زیادی

تکرار برون از حد این آمد و شد ها

آورده فشاری به کمر های زیادی

خیر است در این قائله ی بی سر و بی ته

گرم است در این قائله سر های زیادی

گفتند که یارانه ی تو چیز خرابی است

یاران همه خوردند شکرهای زیادی!

یاران موافق همه از دست تو خیام!!

من ماندم و اما و اگر های زیادی

یک حرف فقط مانده بگویم؟…که …بگویم؟؟

آراسته بودم به هنر های زیادی

من شاکی ام ای دوست که با این همه پالان

پالان نرسیده است به خر های زیادی

ما با شکم خالی و با همت عالی

همپای تو کردیم سفر های زیادی!

هر گه! که نشستند لب ساحل این رود

از آب گرفتند گهر های زیادی

کاکل زریانت همه از دولت کاکل

یکباره رسیدند به زر های زیادی

خب! ما خودمان هر چه که دادیم ضرر بود

ایشان که نکردند ضرر های زیادی

“تا بود فلک شیوه ی او پرده دری بود”

پس  پرده نمانده است به درهای زیادی

یک عمر ولی حسرت بی واسطه خوردند

در آینه ها پیر پسر های زیادی

از خواب گران خیز الا کوچک جنگل!

بر ریشه نشسته است تبرهای زیادی…

 

گریه کنم…

تو “شانه” باشی و من بی قرار گریه کنم

تو “سینه” باشی و من داغدار گریه کنم

گرفته باشم و بگشایی ام به لبخندی

گرفته باشی و من زار زار  گریه کنم

که شاعری کنمت سوگوار و در غزلم

دو بار نام تو باشد  دو بار گریه کنم

خدای را به من ای خوب روزگار بگو

چقدر از بد این روزگار گریه کنم؟

به یمن عشق خدا قسمتم کند که شبی

بگیرمت نفسی در کنار  گریه کنم

منتشر شد…

 

دو کتاب همزمان  منتشر شد که شامل چهل نامه و بیست جمله ی کوتاه عاشقانه اند.

تنها این را برای تو نوشته ام مریم!

و

چشم های قهوه ای تو

ناشر : روشن مهر