……… از مقدمه ی سلام بر حیدربابا

اگرچه ظهورِ نیما و آیندگانِ پس از او، نوعی از دیگر گونه نگریستن به جهان و زبانِ جهان را معجزه وار در عروق ادبیات تزریق کرد اما ادبیات ما هرگز به آن مایه از اومانیسم که پایۀ رمانتیسم در ادبیات است نائل نگردید و اگر “شیلر” و “گوته” را نمونه های رمانتیسم بدانیم، ادبیاتِ ما با آن چه رمانتیسم و حقیقت رمانتیسم در ادبیات است فاصلۀ بسیاری دارد. مانند بسیاری چیزهای دیگر که در جهان تعریفِ دیگری دارند و در جامعۀ ما تعریف دیگری، آسان گیرانه ترین حالت این است که بگوییم ما ادبیاتِ رمانتیک بومی خودمان را داریم.
عمده شاعرانِ جریان ساز آن دوره که متعلق به جریانات روشن فکر بودند چندان خود را در فضای مخیّل رمانتیسم رها نکردند اگر چه در عین ناباوری بهترین نمونه های شعر ایشان در همین ژانر سروده شد . _عاشقانه های شاملو_
حیدربابا

سلام بر حیدربابا….

منظومه تازه منتشر شده امیر حسین الهیاری با عنوان حیدر بابا سلام کامل‌ترین ترجمه از جاودانه «حیدربابا»ی شهریار است. در مقدمه‌ی این کار به تشریح ویژگی‌های منحصربه‌فرد حیدربابا پرداخته شده و راز جاودانگی این شعر در ریشه‌های فولکلور آذربایجان، بایاتی‌ها و ادبیات عاشیقی جست‌وجو شده است‌.
برای این کار بیش از صد کلیدواژه از حیدربابای یک و دو، در بیش از پانزده هزار ابیات کاوش و از هرکدام نمونه‌هایی ذکر شده است. در تعلیقات این اثر، بند بند ترجمه‌ی مذکور، با نُه ترجمه‌ی پیش از این، مقایسه و نکات لازم تذکر داده شده‌اندحیدرباباابا

بندی از کتاب “سلامت در شاهنامه”

اگر چه سرانجامِ تلخِ ضحاکِ ، آغاز شیرین فریدون است اما از آن سال های
تنگنا و شوربختی که بر مردم ایران زمین به واسطه ی سلطه ی ضحاک رفت نمی
توان به سادگی گذر کرد و گذشت. داستان ضحاک به روشنی نشان می دهد که حکومتِ
یک روانِ ناسلامت و رنجور تا چه حد می تواند برای جامعه ، محلِ گزند و
آسیب باشد. داستان فریدون اما که پس از ماجرای ضحاک گفته می شود امکان
موازنه و قیاسی ناخودآگاه و البته ناگزیر را میان حاکمیت انسان “سلامت” و
“ناسلامت” به نیکی فراهم می آورد و از این جهت بسیار جای کنکاش و کاوش
دارد.

سلامت در شاهنامه_بزودی از نشر قطره

………….

غزل شماره دویست و بیست و سه

کدام را بپذیرم ؟ دو چشم گریانت ؟
زبانِ شعله ورت یا لبانِ بریانت ؟!
پری تو هستی و من با هزار حیله گری
برون کشیده ام از قصّۀ های پریانت !
تو خود به اوج جنون می بری مرا ، کافی است _
_ شرابِ وسوسه جاری شود به شریانت
که مادیانی و توفان کنی چو بگذاری
به شور عشوه گری سر به دوشِ نریانت !
شناس چشمۀ نوشی که چشم ما هرگز
ندیده تشنه در این دشت های عریانت
به پیچ و تابم اگر می بری تو آن رودی
که رو به ساحلِ آرامش است جَریانت

پری خوانی_قطره