سکوتِ پاره ای حضرات دوستان را درباره کتاب “پری خوانی” درک می کنم!
همیشه خار و خسی در برابرند مرا
که چون شکفته شوم خیره بنگرند مرا
من آن تبسّمِ تلخم که ناکسانِ رفیق
دمی به روی مبارک نیاورند مرا !
مرا به عشق چه حاجت مرا به بوسه چه کار؟
بگو به داغ و مصیبت بپرورند مرا
چنین که مِیمَنه شعر است و قلب و مِیسره شعر
ردانِ قافیه میرانِ لشگرند مرا
به شور و جوش و خروشم نگر ، نه آن رودم
که بس به زورَقکی سفله بگذرند مرا !
شبیه شب پره گانند پیشِ جلوۀ تو
تمامِ شب ، پریانی که در بَرَند مرا
تو زنده می کنی از عشق تا بمیرانی
که هم شراب و شرنگت به ساغرند مرا
مرا چه چشم ز مردانِ شوخِ کنعانی است
زنانِ عاشق مصری برادرند مرا !
خوشا که روی به خورشیدِ شهریار آرم
هزار سایه اگر سایۀ سرند مرا
امیرحسین الهیاری_ پری خوانی_ قطره