یک غزل تازه

نه خسته ام ز خراسان آفتاب فروش

نه دل گرفته ام از قمصر گلاب فروش

نه نان سفره ی تبریز را نمک گیرم

نه هیچ تشنه ی مازندران آب فروش

که سر سپرده ی انگور “شاهرود” شدم

به حکم چشم تو ای دختر شراب فروش

چنین که مست و خراب از تو شد به جای شراب

بگو تو را چه دهد شاعر کتاب فروش؟

مرا بِمَست و بخوابان  به پاس این همه سال

که خواب میخرم از کولیان خواب فروش!!!

جنگل ابر شاهرود

6 دیدگاه دربارهٔ «یک غزل تازه»

  1. سلام.من بعضی وقتا اینجا میام.
    خوشحالم که بعد از یه مدت طولانی آپ کردید اونم با شعر به این زیبایی.
    راستی جنگل ابر شاهرود خیلی زیباست!من رفتم!
    منتظر شعر های قشنگتون هستم.
    فعلا
    یاعلــــــــــــی

  2. سلام…
    من خیلی میومودم اینجا ولی ایندفعه بار اول نظر میذارم…ندیده بودمش.
    من خیلی از شعراتونو شنیده و خونده بودم ولی جدی بگم خیلی وقتها نمیدونستم شعر شماست…
    من شاعر نیستم ولی احساس خیلی خوبی از خوندن شعرهاتون پیدا میکنم…
    اجازه میدین لینک کنم تا بقیه هم با این دفتر شعر آشنا بشن…؟

  3. مثل همیشه خیلی خیلی زیباست .
    فقط لطف کن و از شعرات بیشتر تو سایت بذار.
    ممنون (:

  4. در آسمان رفیقانم اگر جه ماه شدی اما/ خیال خام پلنگ من نشسته است که برگردی. با آرزوی موفقیت برای شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.