oooo

 

چشمانِ شعله ورت دارند بار محبت سنگینی

بنگر! خرابم و می سوزم در حالِ لذت سنگینی

مهر تو چیست که من بی تو این سان به سینه ی خود دارم

در شهرِ مادری ام حتی احساسِ غربت سنگینی!

با هر نفس به خریداری، باغ و بهارِ تو را …آری!

مرغان پیرهنت اما دارند قیمت سنگینی!

گویی که پای دل ما را  زلفت به حبل متین بسته است

ای روزگارِ علیلان را زلف تو علتِ سنگینی

حتی غبارِ نگاهی گاه، حتی شنیدن آهی گاه

از دوست  حرفِ گران باری است ، از یار  صحبتِ سنگینی

***

این کارنامه ی خون آلود  شرح مصیبت عشاق است

ای آسمان کبود از  تو دارم شکایت سنگینی

وِای باد! قسمت و تقدیرت  آوارگی و سبکساری است

ما قلّه ایم و به دل داریم  تقدیر و قسمت سنگینی

در این مغاک بلا ای عشق  خود را به دست که بسپاریم

“یا عُدّتی”! تو بیا وارنه  ماییم و “شدت” سنگینی!

در مهر سایه ی خود ما را می پرورد که بسوزاند

عشق است و غیرت بسیاری…عشق است و حجت سنگینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.