لبت به نامِ کسی بود و دل به کامِ کسی
چه خوش حلالِ کسی را کنی حرامِ کسی !
که مادیان و یراق آشنای ماست ولی
سوار کیست که پا کرده در لگامِ کسی ؟
دهان دهان خبرت را به خانه آوردند :
بیا که جامِ کسی می خورد به جامِ کسی !
کدام دانۀ رندانه بوده است به کار
که گشته چون تو عقابی اسیرِ دامِ کسی ؟
کسی کشیده در آغوشِ شب تو را ای ماه
که خواسته است به مستی شوی تمامِ کسی!
□□□
بترس از آن دلِ غمدیده ای که “مختار” است
قلندرانه بخیزد به انتقامِ کسی
هزار تیغِ سحر در میان شب خفته است
به غیرتی که برون آید از نیامِ کسی
رضا به قسمت و تقدیر داده ایم ولی
چه قسمتی است که آهو شده است رامِ کسی ؟
گناهِ نخوتِ معشوق گیرم از دلِ ماست
سرانِ پخته چرا می شوند خامِ کسی ؟
یکی گلایه اگر از بَدَ کسان کردم
هزار شکوه نگفتم به احترامِ کسی
خیالِ ماه ندارم به دل ولی امشب
چرا نمی رسی ای نردبان به بامِ کسی ؟
از آن به گاهِ سحر خوابِ شمع سنگین است
که خنده های سَبُک می زند به شامِ کسی
غلامِ حلقه به گوشِ کلامِ سعدی باش
اگر بناست شوی در غزل غلامِ کسی