سلام بر حیدربابا

سه بند تصادفی از ترجمه ی حیدربابا
تا بادِ خزان به خنده می رُفت برگ از تنِ شاخسارِ دل گیــر
مِه بود که پاره پاره می شد از کوه به روستا سرازیــر
آوازِ حزینِ “شیخ الاسلام” می زد به مُقامِ عشق تحــــریر
می خواند و چه سوزناک می خواند حرفِ دلِ دردمندِ ما را
حالی نفسی به ســـجده می برد آن سوی افق درخت ها را

ای “داشلی بولاق” تهی نبینم از آب ، دو چشمِ روشنت را
پژمرده و زرد رو مبادا باغــــــــی که گرفته دامنت را
آبی بِده! تشنه برنگردان آن یکّه سوارِ پر فــن ات را
نوشید و سرود : چشمه سارا ! تا باد جهان تو باش جاری
دل می بری از حضورِ آفاق ای چشمِ تو چشمۀ خماری

حیدرباباگردِ ش به هوای کوهساران بر سینۀ صــــــخره ها معلّق
کبک آمد و جوجه هایش از پِـی شنگول و مرفه و موفق
وان گلّـۀ دور و بره هایش خاکــــــــستری و سپید و ابلق
یک بارِ دگر چه می شد ای کاش از کوه به دره اش برانم
با نی لبک نسیم آن گاه “قِـیـتر قوزونی چوبان” بخوانم!

…….بخش دیگری از مقدمه ی سلام بر حیدربابا

شهریار، ناگزیرِ شعر فارسی است یعنی نمی توان دیوان او را از ادبیات فارسی حذف کرد و بعد به جایش دیوان یکی از هم نسلان او را گذاشت و گفت این بجای آن!. کاری که با بسیاری از معاصرین او چون رهی و امیری فیروزکوهی می توان کرد. اگر روزی بنا باشد برای مکتب رمانتیسم در ادبیات فارسی ، یک نمایندۀ تمام عیار و کامل انتخاب کنند شاید شاعری شایسته تر از شهریار برای آن نتوان یافت.حیدربابا

…………………..سلام بر حیدربابا

فولکلور ، پناهگاهِ توده هاست، جستنگاهِ حقایقِ گذشتۀ آن هاست و زبانِ حالشان ، در برابرِ آن هجمۀ ناراستی های متونِ تاریخی. متونی که حکّامِ پیروز نوشته اند و به فراخور ، هر کس در آن دستی برده است.
در این میان آذربایجان که بزرگ ترین شریکِ جنبشِ مشروطه و گاه پرچمدار آن و نیز زادگاهِ ستارخان ها و باقرخان ها بود ، نمی توانست از این جریان بزرگ تغییرات تاثیر نپذیرد.اگر چه آذربایجان همواره در حدودی که تاثیر پذیرفته، تاثیرگذار هم بوده است.
آذربایجان ، فولکلورِ دسته بندی شدۀ منسجمِ مشخصی داشت.
در حوزۀ شعر، “بایاتی ها” تنۀ اصلیِ آن بودند به علاوۀ چندین روایت عاشقانه که به وسیلۀ “عاشیق ها ” ، سینه به سینه روایت می شدند و بخش داستانی نیز در قالب “ناقیل ها” گفته می شد و ادامه می یافت.
آن قسمت از شعرِ آذربایجان که متعهد به جریان تغییرات بود ، در آستانۀ نهضت مشروطه به شیوۀ رئالیسمِ انتقادی در طنزِ کوبنده و افشاگرِ “ملانصرالدین” و “هوپ هوپ نامه” نمودار گشت و تا مکتبِ “معجز” ادامه یافت. این گونه از شعر ، قبل از هر چیز خود را به عنوانِ سلاحی در مبارزه علیه کلیۀ آثار و مظاهرِ آن چه اسارتِ مادی و معنویِ فئودالیزم مینامید مطرح کرد و نمونه های فراوانی را تولید و عرضه نمود….
بخشی از مقدمه ی سلام بر حیدرباباحیدرباباoooo

……… بخشی دیگر از مقدمه ی سلام بر حیدربابا

متفکرینی چون صادق هدایت ، به صورت مستقل به تشریح و تفسیر “فرهنگ عامیانه مردم” می پردازند و بدین سان پایه های فولکلورپژوهی گذاشته
می شود. اگرچه صادق هدایت به عنوان یک اندیشمند و گاه نویسنده ، خود به انکار و تردید در فرهنگ عامیانه و سنت ها بنگرد و آن شاکلۀ عظیم وارجمند را نه از منظر هنری و احساسی که تنها از دریچۀ عقلی ببیند و نتواند یک مرز منطقی میان این دو برقرار کند و به نقد چیزی برخیزد که ماهیت و موجودیتش در ذات خود نقد ناشدنی است ، اما به هر روی نتیجۀ کارش حداقل به عنوان یک آغازگر با ارزش است.
بخشی از مقدمه ی “سلام بر حیدربابا”حیدربابا