آدم خوبۀ بازی……

عوض کن حالمو وقتی پر از دلشوره بی تابم

یه شب با قرص بیدارم یه شب با قرص میخوابم

چه شبها نُت به نُت بردم سکوت تلخِ گیتارو

تمامِ عشقمو دادم،گرفتم دودِ سیگارو

گذشتن خوبیا از حد،تو بد بودی شدی بدتر

دیگه جای شکایت نیست،خودم کردم که لعنت بر

نمیخوام بینِ خوب و بد تو این دنیا مردد شم

تو مشکی رنگِ عشقت نیست،دلم خواست تا ابد بد شم

آدم خوبه ی بازی

میبازی منو حالا این بازیو چند چندی؟

میبخشی ولی خیلی

خیلی احمقن چشمات وقتی داری می خندی……

 

امیرحسین الهیاری

پ.ن : خبردار شدم دوست عزیزم رضا صادقی این ترانه را  در آخرین کنسرتش اجرا کرده. اگر چه نبودم و از نزدیک ندیدم اما شک ندارم که خوب اجرا کرده و دورادور درود میفرستمش…

مگر تو باز کنی بندِ زلف را که دمی

شود کرانه ی این رودِ بی کران پیدا

حریر پیر هنت  آسمان و میبینم

که گشته ماه در آن سوی آسمان  پیدا

تنت تمامِ جهانِ من و  خوشا که شده است

ز پشت ِ پیرهنت نیمی از جهان  پیدا

امیرحسین الهیاری

به سر آمدیّ و مرا چنان مَلَکِ العذابِ مجرّبا
که بگیرم از پیِ دامنت که أنا الملیکُ مقَرّبا
نفسی به سوی تو آمدم هله گو و جامه دران که من
کَشَفَ البلاءَ بمذهبک بَلَغَ السماء مـُهذّبا
نهراسم از ظلمات و ، شب چو به دشت فتنه علم زند
مهِ نقره پوش برون کشم چو مُقَنّع از چه نخشبا
…..
سه بیت ابتدای قصیده ای از من به افتخار استاد مهدوی دامغانی که توسط أدونیس شاعر معاصر سوری مورد تحسین قرار گرفته است.